» » کیفیت نزول قرآن از نظر عقل
عنوان
موضوع

تاریح قرآن

نام دانشجو

محمد نور حسین

نام مجله

زبان

فارسی

دانلود

کیفیت نزول قرآن از نظر عقل

محمد نور حسین


اشاره

درباره کیفیت نزول قرآن که در شماره‏های 32 و 33 و 35 این نشریه‏ مقالاتی درج گردید،بخصوص نظر مرا به خود جلب کرد.البته همه‏ مطالب این مجله برای شخص بنده بسیار سودمند بوده و از آنها حظ وافری برده‏ام.قبلا به خاطر خدمت پر ارزشی که این مجله جهت نشر و اشاعه فرهنگ غنی اسلام انجام می‏دهد،صمیمانه تبریک عرض می‏کنم.
اینجانب به جهت علاقه‏ای که برای مطالعه معارف اسلامی دارم،چند صفحه‏ای در مورد«چگونگی نزول قرآن از نظر عقل»نوشته که به پیوست‏ به حضورتان تقدیم می‏گردد،امید است به زیور طبع آراسته شود. بی‏تردید در پی درج آن دانشمندان و نویسندگان محترم نیز پیرامون آن‏ نظریات خود را ارائه خواهند فرمود.
جهت اطلاع متذکر می‏شوم:بنده اهل کشور بنگلادش هستم و مدتی‏ سردبیر هفته‏نامه«جهان نو»بوده که در کشور مزبور و در شهر داکا منتشر می‏شود.
در حال حاضر در بنیاد اندیشه اسلامی(وابسته به معاونت مطبوعاتی و تبلیغاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)در مجله«اکو آو اسلام»که به‏ زبان انگلیسی چاپ و منتشر می‏شود مشغول کار می‏باشم.تالیفاتی‏ در مضامین سیاسی،اقتصادی،اجتماعی و دینی به زبان بنگالی دارم و قریب ده کتاب از آثار استاد شهید مطهری،آیت الله شهید بهشتی و شهید باهنر و مرحوم دکتر شریعتی به زبان بنگالی ترجمه کرده‏ام.
با تشکر و سپاس فراوان

ماهیت پیام کتب آسمانی

قرآن مجید پیامی است که خداوند توسط رسول اکرم(ص)برای بندگانش‏ فرستاده است.آیا بین قرآن و سایر کتب‏ آسمانی از این حیث که همه آنها پیام‏ الهی‏اند،تفاوتی وجود دارد یا خیر؟معلوم‏ است کتابهای آسمانی نزد انسانها،چند کتاب جداگانه هستند،اما نزد پروردگار الهی چگونه‏اند؟آیا نزد خداوند هم آنها کتب مختلف‏اند،یا پیامی است واحد؟
گرچه به علت تفاوت زمان و مکان،محیط و عوامل دیگر در مظاهر مختلف،پیام خدا تفاوتهایی(تفاوت نه مخالفت)دیده‏ می‏شود،لکن عقل نمی‏تواند قبول کند که‏ نزد خدا که ما فوق زمان و مکان است بیش‏ از یک پیام برای بشریت وجود داشته باشد.
به راستی ماهیت این پیام چیست؟ تردیدی وجود ندارد که این پیام،نزد باری تعالی،همان اراده تشریعی و آن بخش از علم و حقایقی است که حضرت حق‏ می‏خواهد انسان از آنها آگاهی یابد.
از نظر زمان قبل از خلقت حضرت آدم، هنگامی که اراده تکوینی باری تعالی بر این‏ موضوع تعلق گرفت که خلیفه خود را در زمین تعیین کند،این اراده نوع انسان را در بر گرفت.
از سوی دیگر روشن است که پیام خدا نزد خود او حتما باید بسیط باشد،یعنی‏ عاری از کلمات و جملات و صوت و ترکیب. این نخستین مرحله پیام الهی و در ضمن‏ بالاترین مرحله آن است که در علم و اراده‏ الهی می‏باشد و کسی را یارای آن نیست که‏ از این نوع مرحله از علم و آگاهی،اطلاع‏ یابد.
اینجاست که منابع دینی بعنوان مرحله‏ نازلتر این پیام از بالاترین مرحله آن یعنی‏ لوح محفوظ که پیام الهی در آنجا مضبوط و مثبوت است،خبر می‏دهند.و از نظر عقل‏ نیز چنین مرحله‏ای نه تنها امکان‏پذیر است، بلکه مطلوب نیز می‏باشد.زیرا پیام خدا وقتی در علم و اراده خدا موجود باشد جائی‏ که کسی در آن،برای کسب آگاهی به پیام‏ خدا راهی ندارد،در این صورت لازم‏ می‏آید که خداوند پیام خود را بصورت یک‏ مخلوق در بیاورد،تا از آن مخلوق به مخلوق‏ دیگر(یعنی انسان)منتقل شود.

کیفیت ضبط و ثبت پیام الهی

اما این لوح محفوظ چیست؟و کیفیت‏ ضبط و ثبت پیام خدا در آن چگونه است؟ مسلم است که این لوح محفوظ نمی‏تواند مخلوق‏ مادی باشد،برای اینکه،بین خدا که مجرد است و واجب الوجود و انسان که ترکیبی از ماده و روح مجرد است،نمی‏تواند یک‏ مخلوق مادی،واسطه انتقال پیام باشد.بلکه‏ یک موجود مجرد ممکن الوجود باید واسطه‏ این پیام قرار گیرد.
اگر بپذیریم(که حتما همینطور هم‏ هست)لوح محفوظ که پیام الهی در آن ثبت‏ و ضبط می‏باشد،یک موجود مجرد است، باید قبول کنیم که این ثبت و ضبط پیام‏ الهی در آن بواسطه زبان،کلمات،جملات و یا نوشتن و صوت نمی‏تواند باشد.چون زبان‏ یا کلمات،جملات و یا صوت،چیزی است‏ قراردادی و اعتباری و مخلوق خود انسان‏ است.انسان با کمک استعداد انسانی‏ خدادادی خود،تفاوت بین اشیاء مختلف را درک می‏کند و برای نشان دادن این تفاوت اسمها را ایجاد می‏کند و آن را به اشیاء نسبت می‏دهد.لذا امکان ندارد که خداوند با کمک کلمات و یا اصوات اعتباری انسانی‏ که هنوز بوجود نیامده بود پیام خود را در لوح محفوظ ثبت کرده باشد.
از طرف دیگر ثبت کلمات و صوت اموری‏ هستند که روی اشیاء مادی انجام می‏گیرد، لذا در صورت مجرد بودن لوح محفوظ محال است‏ که عین کلمات و واژه‏هایی که ما آنها را بکار می‏گیریم و با آنها سخن می‏گوییم یا می‏نویسیم در آن ثبت گردد.بلکه ثبت‏ و ضبط در آن نیز باید صورت مجرد باشد. یعنی مفهوم باید ثبت گردد نه عین کلمات‏ و یا اصواتی که بیانگر مفهوم هستند و این‏ مفهوم است که حقیقت علم و یا پیام را تشکیل می‏دهد،نه کلمات و اصوات.
از این جهت باید بپذیریم که علم و پیامی‏ که در لوح محفوظ ثبت هستند،نه به زبان‏ عربی،نه به زبان عبری و نه به هر زبان‏ دیگری است،بلکه عین مفهوم در آنجا ثبت‏ شده است و چون حقیقت آن مجرد است، درک ماهیت آن فراتر از حیطه شعور انسانی است.(نحوه ضبط و ثبت این مفهوم‏ شاید بصورت صور مجرد یا به نحو دیگری‏ باشد)اما در مورد چگونگی انتقال پیام‏ الهی از لوح محفوظ به پیامبر الهی و تفاوت‏ در مظاهر آن در زمان و مکانهای مختلف‏ باید گفت:پیامبران الهی به هر زبانی که‏ سخن گفته باشند در واقع با کلمات‏ اعتباری و ایجاد اصواتی سخن گفته‏اند که با کمک ماده است و پیام الهی را با زبان‏ انسانی به ما رسانده‏اند.
اما چگونه این عمل انجام گرفته است؟ برای روشن شدن مطلب ذکر مثالی مناسب‏ بنظر می‏رسد،هر چند که این‏ مثال از این حیث که یک مثال مادی است‏ در مقایسه با مفهوم پیام الهی که در لوح‏ محفوظ به شکل مجرد محض موجود بوده‏ نارسا و ناقص است اما برای تقریب به ذهن‏ شاید به ما کمک کند.
در این مثال،پیام الهی مانند یک بذر درخت و پیامبران مانند زمین‏ها و زمان و محیط آنان مانند آب و هوا و عوامل دیگر برای این درخت می‏باشند و خود کتب و صحیفه‏های آسمانی مانند درختها هستند. در عالم مادی،بذر یک درخت را باید در یک‏ زمان و مکان خاصی کاشت اما در عالم‏ مجرد اینطور نیست.
مثلا یک دانشمند می‏توان علم و دانش‏ خود را به دیگران منتقل کند،بدون اینکه‏ چیزی از علم و دانش خود کاسته شود. البته شنوندگان و یا خوانندگان با توجه به‏ استعداد خود در بهره‏گیری از این علم و دانش متفاوت خواهند بود.همچنین‏ پیامبران الهی چون زمینهای مختلف در زمان و محیطهای متفاوت حقیقت پیام الهی‏ را از لوح محفوظ دریافت کرده بودند.اما مانند درختهای مختلف در زمان و مکان و محیطهای گوناگون که از بذری که دارای‏ خصوصیت و کمیت و کیفیت واحد بوجود آمده‏اند مع هذا در کمیت و کیفیت و خصوصیات خود درخت،شاخه‏ها،برگها، گلها و میوه‏ها و عمر درخت تفاوتی دیده‏ می‏شود.تفاوت کیفیت،کمیت و زبانهای‏ کتب و صحیفه الهی نیز بیانگر همین‏ حقیقت است.اما چون انسان این پیام الهی‏ را حداقل یک بار بطور کامل یعنی آنقدر که دریافت آن برای استعداد انسانی امکان‏پذیر است باید دریافت کند یا فی المثل،درختی‏ بوجود بیاید که استعداد کامل بذر در آن‏ ظاهر شود،در این رابطه لازم بود پیام الهی‏ بواسطه یکی از پیامبران خدا بطور کامل به‏ انسان برسد و تا نوع انسان در این دنیا باقی است بدون کم و کاستی باقی بماند و میوه بدهد،یعنی همان قرآنی که بواسطه‏ خاتم النبیین حضرت محمد(ص)به بشریت‏ ارائه گردیده است.
حقیقت نزول پیام خدا از حالت مجرد به‏ حالت اعتباری زبان انسانی چیست؟در این‏ خصوص نقش جبرائیل چیست؟و نیز ترکیبات کلمات و جملات کتب آسمانی از جانب کیست؟آیا از جانب خداست؟یا جبرئیل؟یا پیامبر؟
آنطوری که خود بذر،درخت نیست،پیام‏ مجرد هم کتاب یا صحیفه‏ای که برای عموم‏ قابل خواندن باشد،نیست.از طرف دیگر بوجود آمدن درخت بدون بذر هم غیر ممکن است همچنین بدون کاشتن بذر پیام‏ مجرد الهی در زمین روح پیامبر،بوجود آمدن کتاب یا صحیفه قابل خواندن،غیر ممکن است.
از طرف دیگر تنها بذر و زمین نمی‏تواند درخت را بوجود بیاورد بلکه بعلاوه دخالت‏ عوامل دیگری برای ایجاد درخت لازم است‏ تا اینکه تدریجا بتواند به مرحله تکامل خود برسد.
همچنین پیام مجرد الهی و روح پیامبر نمی‏توانند کتاب را بوجود بیاورد،بلکه‏ اقتضاء وضعیت و همکاری جبرائیل که جزء این عوامل می‏باشند نیز لازم است.

ترکیب سخن

از توضیح مذکور روشن می‏شود که: سخن کتاب الهی همانا درختی است که از بذر پیام الهی بوجود آمده است و زمین یا روح پیامبر(ص)و عوامل دیگری از جمله‏ همکاری جبرائیل در آن دخالت‏ دارند،لذا نمی‏توان آن را به شخص پیامبر یا شخص جبرئیل نسبت داد،زیرا که‏ جبرئیل مانند انسان دارای اختیار و آزادی‏ نمی‏باشد و اراده پیامبر نیز در آن دخالت‏ ندارد.و بدلیل اینکه این سخن مظهر کامل‏ استعداد پیام مجرد الهی است و ظهورش‏ حالت طبیعی جبری دارد،لذا آن را باید به‏ خدا نسبت داد.
البته نباید فراموش شود که ظهور پیام‏ الهی تنها با کمک واژه‏های اعتباری انسانی‏ امکان‏پذیر می‏باشد تا قابل خواندن‏ و شنیدن باشد.لذا امکان ندارد که مظهرش‏ عین حقیقت پیام مجرد الهی باشد بلکه از حالت مجرد تنزل کرده و در قالب کلمات‏ اعتباری انسانی اسیر گشته است.
اما در مورد ترکیب سخن باید گفت: چون وقتی انسانهای اهل یک زبان در موضوع واحد سخن می‏گویند بعلت تفاوت‏ استعداد،سخنان انسانهای مختلف از نظر مفهوم و حسن ادبیت متفاوت می‏شوند و کیفیت سخنان گوناگون نیز فرق خواهد کرد و مسلم است که هیچ سخن انسانی‏ نمی‏تواند خالی از کوچکترین ضعف ادبی‏ و مفهومی باشد.حتی اگر از نظر یکی از آن‏ دو بعد قضاوت شود که شخص مربوطه‏ در آن ماهرترین می‏باشد باز هم دیده‏ می‏شود که از آن بهتر امکان‏پذیر است.اما چون ذات باری تعالی بر همه چیز محیط است و کمال مطلق از آن اوست،اگر روح‏ و جان و دل و فکر کسی را اختصاصا احاطه‏ کند،آنگاه شخص مربوطه سخنی خواهد گفت که هم از نظر مفهوم و هم از نظر ادبی‏ تا آنجا که برای آن زبان ممکن است،خالی‏ از هرگونه ضعف خواهد بود.
اینکه می‏گوییم اختصاصا احاطه کند، علتش این است که احاطه عمومی باری‏ تعالی بر همه چیز تعلق گرفته است که تحت‏ سیطره آن احاطه انسان آزادی نیز دارد،اما وقتی باری تعالی آزادی کسی را سلب کند و او را دائما یا موقتا صد در صد تابع اراده‏ خود قرار دهد این احاطه را ما می‏توانیم‏ احاطه اختصاصی بنامیم.
به همین دلیل است که کسی نمی‏تواند در زبان عربی و یا زبانهای دیگری سخنی‏ بگوید که از نظر مفهومی یا ادبی قابل‏ مقایسه با قرآن باشد.

طرح یک سئوال

سئوالی که در اینجا مطرح است این است‏ که آیا این مطلب فقط درباره قرآن صادق‏ است یا درباره همه کتب و صحف الهی؟
البته هیچکدام از کتب و صحف الهی‏ پیشین در حالت اصلی و واقعی و حقیقی‏ خود باقی نمانده است بلکه یا کاملا از بین‏ رفته،یا تغییراتی در آن پدید آمده که تمییز دادن بین سخن خدا و سخن شخص پیامبر و سخن نویسنده یا جمع‏آوری کننده آن، محتمل نمی‏باشد.
اما از نظر عقلی مسلم است که سخن‏ الهی در هر زبانی که باشد نمی‏تواند از نظر مفهوم ضعف داشته باشد و از نظر ادبی‏ طبق پیشرفت ادبی زبان مربوطه در زمان‏ نزول وحی در سطح بالاترین حد ممکن‏ و بدون ضعف و کاستی باشد.
به همین جهت است که هنوز در متن‏ کتب ادیان مختلف بعضی جملات دیده‏ می‏شود که از نظر مفهوم و حسن ادبی در سطح تعجب‏آوری است.البته اگر زبان‏ مربوطه در زمان نزول وحی به مرحله نهایی‏ تکامل استعداد خود نرسیده بود،ممکن‏ است بعد از رشد بیشتر آن زبان از نظر ادبی سخن زیباتر از آن امکان‏پذیر باشد ولی از نظر مفهوم خیر،اما چون زبان عربی‏ در زمان نزول وحی،به رشد و تکامل نهایی‏ استعداد خود رسیده بود و از طرف دیگر خصوصیت زبان عربی از نظر قاعده دستور زبان به گونه‏ای است که امکان تعریف در کلمات آن از هر زبان دیگر بیشتر است با این وجود ملاحظه می‏کنیم که قرآن مجید هم از نظر ادبی و هم از نظر مفهومی در اوج‏ تکامل سخن بود،لذا از این نظر معجزه‏ است.
خلاصه کلام این که:قرآن مجید و کتب‏ و صحف آسمانی دیگر مظاهر مختلف‏ حقیقت مجرد واحد می‏باشند.این حقیقت‏ نزد ذات الهی عین اراده و علم اوست و در لوح محفوظ حقیقت مجرد می‏باشد و به‏ ارواح پیامبران نیز در همین حالت مجرد حلول کرده است در حالی که در لوح‏ محفوظ به حالت قبلی مضبوط مانده است و طبق اقتضاء وضعیت و محیط زمان و مکان‏ پیامبران با کمک جبرئیل این حقیقت نزول‏ کرده و جمله کلمات و جملات انسانی‏ پوشیده است.اما بین این نزول بواسطه‏ پیامبران مختلف تنها نزولی که بواسطه‏ حضرت محمد(ص)انجام گرفته،با توجه به استعداد کامل آن ظاهر گشته و تا ابد محفوظ خواهد ماند.
به این ترتیب ما به این نتیجه می‏رسیم که‏ قرآن مجید باید دارای دو نزول باشد.اولا از لوح محفوظ به روح پیامبر و ثانیا از روح‏ پیامبر به سخنی که قابل شنیدن و خواندن‏ باشد.
در غیر این صورت لازم می‏آید که پیام‏ الهی در لوح محفوظ با همین ترکیبات، کلمات اعتباری ضبط باشد که از نظر عقلی‏ محال است.یا باید از لوح محفوظ از حالت‏ مجرد مستقیما به حالت سخن زبان انسان‏ تنزل کند و بر زبان پیامبر جاری شود،اما چون بین حالت مجرد محض و حالت اعتباری‏ فاصله مرتبه‏ای وجود دارد فقط«تنزل‏ دفعی»معقول می‏باشد نه«تنزل تدریجی». فقط در صورت تنزل متصل یعنی وقتی در موجودی که مرکب از مجرد و ماده است‏ (یعنی پیامبر)حقیقت مجرد پیام الهی وجود داشته باشد آنگاه ممکن است تنزل تدریجی‏ باشد چون در این خصوص تنزل بمعنی‏ شکوفایی یا به عبارت دیگر تجلی محسوس‏ از حقیقت ماورای حس پنجگانه می‏باشد.
از راه دیگری نیز عقل می‏تواند به همین‏ حقیقت پی ببرد.حکم عقلی این است که: پیامبر(ص)باید معصوم از گناه و مصون از اشتباه باشد،و اگر نه حجت خدا بر بندگانش،تمام نمی‏شود و این موضوع جزء مسلمات اعتقادی دین الهی می‏باشد.
علت عصمت پیامبر از گناه روشن است‏ اما مصونیت وی از اشتباهات چطور؟پیامبر اگر تنها واسطه انتقال یا تنزل حقیقت‏ مجرد به سخن زبان اعتباری باشد،سؤالی‏ که مطرح است اینکه وقتی ایشان در امور غیر تشریعی سخن می‏گوید که در پیام الهی‏ در این‏باره سخن نگفته باشد،چه چیز جلو اشتباه ایشان را می‏گیرد؟حتی در مواردی‏ که پیام الهی درباره آن سخن گفته است‏ قبل از نزول آیات مربوطه«در این فرض» می‏تواند اشتباه کند.لذا لازم می‏آید که در نفس پیامبر یک معیاری وجود داشته باشد که پیامبر وقتی در موضوعی سخن بگوید جز حقیقت یا اشتباه نخواهد گفت.
این معیار چیست؟این معیار را ما نمی‏توانیم بعنوان استعداد فوق‏العاده‏ انسانی تلقی کنیم.چون در آن صورت قبل‏ از بعثت نیز در جامعه خود باید بعنوان‏ دانشمند بزرگ شناخته شود،اما مخصوصا درباره پیامبر اسلام(ص)حقیقت مسلم این‏ است که ایشان قبل از بعثت،بعنوان‏ شخصیتی ساده و صالح بودند و بعد از بعثت‏ در درون وی انقلابی روی داد که در نتیجه‏ آن ایشان غیر از آیات قرآن همیشه سخنان‏ پر محتوی و نغز و عاری از هرگونه اشتباه‏ و ضعف می‏گفتند.
توضیح این انقلاب جز این نمی‏تواند باشد که روح وی تبدیل به آئینه‏ای شده‏ بود که تمام حقایق هستی در حالت مجرد آن در روح وی حلول کرده بود،یعنی آنچه‏ در لوح محفوظ است در وی نیز بود. همچنین این حالت باعث شده بود که ایشان‏ هرگز چیزی نمی‏گفت که صحیح نباشد. البته این چنین سخنان ایشان،غیر از قرآن‏ متلو،ترکیبات،کلمات و جملات از جانب‏ خود پیامبر(ص)بود،لذا آن را«ما کلم‏ الله»نمی‏خوانیم.
در مقطع زمانی که در وی این انقلاب رخ‏ داده بود،همان نزول اول یعنی نزول دفعی بود.شاید بعد از درک همین حقیقت«یعنی‏ انقلابی که در درون پیامبر رخ می‏دهد» بود که در گذشته بعضی از مردم،پیامبران‏ را اشتباها بعنوان خدا تلقی کرده بودند، چون صفت الهی عین ذات الهی است‏ و تفکیک‏ناپذیر و به همین جهت حلول علم‏ و اراده الهی در پیامبر را بجای اینکه بعنوان‏ حلول تجلی،تلقی کنند بعنوان حلول ذات‏ الهی تلقی کرده بودند.
گرچه آنان غلو می‏کردند،اما این‏ حقیقت که علم خدا به انسان قابل انتقال‏ است و انتقالش نیز به گونه مجرد و دفعی هم‏ است،انکار بردار نیست.

تذکر یک نکته

در این خصوص نکته دیگری را باید متذکر شوم:وقتی چیزی از نظر عقل‏ امکان‏پذیر،بلکه مسلم باشد و نص صریح و قطعی المعنی هم مخالف آن نباشد،هر سند نقلی می‏تواند مؤید آن باشد.علی الخصوص‏ اگر سند نقلی دیگری صریحا با آن مخالفت‏ نکند.
البته در مسائل فقهی حتما باید روایت را با معیار علم حدیث و علم رجال‏ سنجید و براساس آن،آن را قبول و یا رد کرد.لیکن حقیقت این است که این روش، یک روش عملی می‏باشد و برای عمل آن‏ حجت است اما نمی‏توان گفت که صد در صد کاشف از حقیقت است، چون راوی موثق نیز می‏تواند اشتباه کند یا فراموش کند.
از طرف دیگر راوی که متهم به کذب‏ شده است احتمال آن از بین نمی‏رود که‏ ممکن است بعضی موارد دروغ نگفته باشد. به ویژه جائی که نص قطعی،سکوت اختیار کرده است و عقل به یک نتیجه مسلم‏ می‏رسد و روایت مؤید و یا روشنگر آن باشد اشکالی ندارد که‏ مضمون کلی آن روایت را صحیح تلقی‏ کنیم.البته وقتی سخن درباره موارد ماورای‏ طبیعت باشد درباره گرفتن معنی و مفهوم‏ آن باید این احتمال فراموش نشود که‏ ممکن است معصوم چیزی را به علت مجرد بودن موضوع مجازا گفته باشد،اما شنونده‏ آن را به مفهوم مادی گرفته باشد،لذا ما باید آن را به معنای مجازی بگیریم.
بنابراین با توجه به گفتار فوق می‏توان‏ مضمون کلی آن دسته از احادیثی را که‏ مؤید نزول دفعی قرآن است پذیرفت.